سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: ’از گرما کلافه شدم’. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: ’از گرما کلافه شدم’. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
کسی که شکافه بر ساز میزند و سازنده و ساززن. (آنندراج) (انجمن آرا). سازنده و مطرب. (برهان). مطرب. (ناظم الاطباء). زخمه زن. نوازندۀ ساز با مضراب: مثال طبع مثال یکی شکافه زن است که رود دارد بر چوب برکشیده چهار. دقیقی (از اسدی). فراز هر زمینی هست گویی صد نگارستان میان هر درختی هست گویی صد شکافه زن. قطران (فرهنگ جهانگیری)
کسی که شکافه بر ساز میزند و سازنده و ساززن. (آنندراج) (انجمن آرا). سازنده و مطرب. (برهان). مطرب. (ناظم الاطباء). زخمه زن. نوازندۀ ساز با مضراب: مثال طبع مثال یکی شکافه زن است که رود دارد بر چوب برکشیده چهار. دقیقی (از اسدی). فراز هر زمینی هست گویی صد نگارستان میان هر درختی هست گویی صد شکافه زن. قطران (فرهنگ جهانگیری)